یک دم آسودگی

بیاییم برای یک لحظه هم شده ناخوشی های دنیا رو رها کنیم

یک دم آسودگی

بیاییم برای یک لحظه هم شده ناخوشی های دنیا رو رها کنیم

یک دم آسودگی

ما به روی دوستان از بوستان آسوده ایم
گر بهار آید گر باد خزان آسوده ایم
سعدی

آخرین نظرات

زندگی زمزمه پاک حیات است، میان دو سکوت

يكشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۹، ۰۹:۵۵ ب.ظ

یک شعر پر معنی، زیبا و آرامش بخش

////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

 شب آرامی بود
 می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
 زندگی یعنی چه؟
 مادرم سینی چایی در دست
 گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من
 خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا
 لب پاشویه نشست
 پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
 شعر زیبایی خواند، و مرا برد،  به آرامش زیبای یقین
 با خودم می گفتم
 زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
 زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
 رود دنیا جاریست
 زندگی، آبتنی کردن در این رود است
 وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
 دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
 هیچ!!!
 زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
 شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
 شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
 زندگی درک همین اکنون است
 زندگی شوق رسیدن به همان
 فردایی است، که نخواهد آمد
 تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
 ظرف امروز، پر از بودن توست
 شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
 آخرین فرصت همراهی با، امید است
 زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
 به جا می ماند
 زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ
 زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
 زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
 زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
 زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
 زندگی، فهم نفهمیدن هاست
 زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
 تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
 آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
 فرصت بازی این پنجره را دریابیم
 در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
 پرده از ساحت دل برگیریم
 رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
 زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
 وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
 زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
 چای مادر، که مرا گرم نمود
 نان خواهر، که به ماهی ها داد
 زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
 زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
 زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست
 لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
 من دلم می خواهد
 قدر این خاطره را دریابیم.


                     کیوان شاهبداغی

  • دختر پاییزی

دیدگاه شما (۱)

سلام :))

 

خدا رو شکر...

چقدر خوشحال شدم که بالاخره یه نفر اسم شاعر این شعرو درست نوشت!! 

متاسفانه تو همه سایتای معتبر این شعرو به سهراب منتسب دادن!!

 

بسیار شعر زیبایی است:

دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد هیچ...

پاسخ:
سلام :))... ممنون که به وبلاگ من سر زدید ... بله مثل این که به خاطر سبک و موضوعی که این شعر داره اون هایی که اطلاع نداشتند فکر کردند برای سهرابه. اما تو سایتی که این شعر رو خوندم تاکید کرده بود که این شعر مال کیوان شاهبداغیه نه سهراب سپهری :))
بله همین طوره ..چه خوب که شما هم این شعر رو دوست داشتید :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">