یک دم آسودگی

بیاییم برای یک لحظه هم شده ناخوشی های دنیا رو رها کنیم

یک دم آسودگی

بیاییم برای یک لحظه هم شده ناخوشی های دنیا رو رها کنیم

یک دم آسودگی

ما به روی دوستان از بوستان آسوده ایم
گر بهار آید گر باد خزان آسوده ایم
سعدی

آخرین نظرات

۷ مطلب با موضوع «نوستالژی های کودکی من» ثبت شده است

قسمت 1 و قسمت 2

...دیو از شاخش دسته کلیدی در آورد و رفت به سراغ اتاقها. دونه دونه اتاق ها رو وا کرد و نشون نمکی داد. نمکی از دیدن اتاقها چشمش سیاهی رفت. چیزهایی دید که هیچ وقت خیال نمی کرد به خواب هم ببینه. از جواهرات، از لباس های زربفت، از سکه های طلا و نقره، از گردن بند و زینت های زنانه، حتی یکی دو اتاق هم پر بود از خوراکی و آذوقه.

  • دختر پاییزی

 

 در قسمت 1 دیدیم که بر اثر بی توجهی نمکی به قفل کردن در، دیو وارد خونه میشه

....

مادر نمکی گفت: گیست رو ببرند نمکی، خونت رو بریزند نمکی، به تخت نمونی نمکی، به بخت بسوزی نمکی، شیش در رو بستی نمکی، یه در رو نبستی نمکی. زود باش! برو در اتاق پنج دری رو برای دیوه وا کن! نمکی با ترس و لرز از جاش پا شد و رفت در اتاق پنج دری رو وا کرد، دیو رو برد توی اتاق و زود اومد توی جاش خوابید. باز دیو صداش رو بلند کرد: هی بر شما، هو بر شما، کفش دریده بر شما، مهمون رسیده بر شما، خانی ندارد بر شما، نانی ندارد بر شما؟

  • دختر پاییزی

خب امشب می خوام یه قصه براتون تعریف کنم .داستان نمکی رو مادرم وقتی بچه بودم برام تعریف می کرد : "یه روز یه دختری بود اسمش نمکی بود..نمکی با مادرش توی خونشون که هفت تا در داشت زندگی می کردند ...  " راستش مادرم چون بچه بودم داستان رو کامل تعریف نمی کرد 😐 برای این که نترسم آقا دیو رو آقا دزده معرفی کرده بود به خاطر همین تو عالم بچگی همیشه برای من سوال بود چرا نمکی و مادرش وقتی دزد اومده خونشون به جای این که زنگ بزنند پلیس، از دزده پذیرایی می کردند؟؟🤔... حالا بعد از سال ها قصه اصلی رو پیدا کردم و خوندم و خوشم اومد گفتم برای شما هم بذارم😊

  • دختر پاییزی

می دونم که اصلا "قصه های مجید" نیاز به معرفی نداره از هر کسی که تو ایران زندگی می کنه بپرسید احتمالا یه خاطره هر چند کوچیک ازش داره. حتی اگر کتابش رو هم نخونده باشه سریال قشنگی که کیومرث پوراحمد بر اساس این کتاب ساخته رو حتما دیده...داستان های شیرین و دلچسبی که روایتگرشون یک پسر بچه به نام مجیده که با مادربزرگش در یکی از روستاهای کرمان (در فیلم و سریال اصفهان) زندگی می کنه... هوشنگ مرادی کرمانی قصه های مجید رو براساس زندگی واقعی خودش، در سال 1353 برای پخش در رادیو (به صورت نمایش) نوشت و همون زمان با استقبال مردم رو به رو شد و همین محبوبیتش منجر به چاپ کتاب و بعد از اون فیلم شد...

  • دختر پاییزی

یادمه اون روزا، چهارشنبه ها رو خیلی دوست داشتم (نه به خاطر این که فرداش تعطیله...زمان ما از این خبرا نبود!)

با خوشحالی از مدرسه برمی گشتم خونه یه علتش این بود که یادم میومد که امروز روزیه که "چهارشنبه توی کیفش.." پخش میشه...نمی دونم چرا این قدر این کلییپو دوست داشتم شاید آرزوهام شبیه پسر بچه توی فیلم بود...

 

دریافت
حجم: 8.93 مگابایت
ببخشید اگر خیلی کیفیتش خوب نیست بهتر از این پیدا نکردم😅

  • دختر پاییزی

این جلد دوم این کتابه قبلا زمان بچگی ما این کتاب سیاه و سفید بود ولی الان چاپ جدیدش رنگیه شما کدوم رو ترجیح میدید؟

 یا

  کتابناک : "قصه های من و بابام در حقیقت نوعی کمیک استریپ است که برای همه سنین نقاشی شده . این داستان اثر هنرمند و نقاش آلمانی اریش ازر می باشد.
در همین جا اضافه کنم که این داستان در حقیقت نوعی RAW می باشد ( RAW به داستان تصویری می گن که نوشته نداشته باشه ) و نسخه اصلی آن به این شکل است . اما آقای ایرج جهانشاهی برای همه ی داستان های تصویری متنی را نوشتند ، که به طنز داستان و قابل درک بودن داستان کمک کرد. در حقیقت این داستان را از حالت RAW به مانگا تبدیل کردند.

  • دختر پاییزی

 کتاب من و بابام smiley

 

  • دختر پاییزی